اینکه بعضی وقتا حالمون دست خودمون نیست قبول
اما اینکه بشینی و یه کتاب تکراری رو برای بار هفتم بخونی حماقت خودته
با خوندن صفحه های اخر گریه کنی و بازم یاد چیزای دردناک بیوفتی...
-تو مسئول چیزی هستی که اهلیش میکنی
+من مسئول چیزی هستم که اهلیش میکنم
شازده کوچولو همیشه حس کردم بودی و هنوزم هستی،توی سیاره خودت نشسته ای و آتشفشان هایت را تمیز میکنی و با گل مغرورت حرف میزنی روباه آن پایین بارها به گندم زار خیره شده و زار زده است،من از روباه بیشتر...
ستاره ها را میبینم و میخندم به اینکه چطور یک کتاب که قطرش به اندازه یک بنده انگشت هم نبود رویم تاثیر گذاشت
زندگی ام مثل یک رفتن به فالوده فروشی شده،بروی با شوق طبقه ی دوم مغازه بشینی و برای خودت فالوده سفارش بدهی وقتی فالوده را آوردن یک قاشق بخوری و ببینی توی ظرف مو هست،چه قدر سوز دارد؟چه قدر غم،شاید بگویی یک ظرف دیگر میگیرم اما کسی که فقط پول همان ظرف را داشته دیگر نمیتواند ظرف دیگری بخرد
مسئله این نیست مسئله آن امیدی ست که دلم را نگه داشته برای تپیدن،آخر بیچاره مفلوک چیزی نداری برای ماندن به پوچی که سال ها رسیده ای پناه ببر
این پوچی که دارم نمیگذارد نفس بکشم نفسم را تنگ میکند
زندگی مسخره ای که هرروز خودم را با پیچیده گی هایش درگیر کردم
بیا به جاهای خوبش فکر کنیم جانم،تو چی کم داری مگر؟
من؟من؟
من همه چیز کم دارم آرامشی که به دنبالش هستم سال هاست از این دیار کوچ کرده و رفته است

#خانوم فیروزه ای
#استاد باورش برام سخته،آخه چرا،کاش ترسیده باشی و اینکارو با خودت نکرده باشی،کاش
#بعد از هر ناراحتی شدیدی یک رسیدن به آرزو در کمین است.
برای جمع آوری زحمت زیادی کشیده شده :) برگرفته از وبلاگ:http://bom-7.blog.ir/