پشت تریبون باغچه

تو خونه تون درخت آلبالو دارین؟!:دی

تست 4

اینکه بعضی وقتا حالمون دست خودمون نیست قبول
اما اینکه بشینی و یه کتاب تکراری رو برای بار هفتم بخونی حماقت خودته
با خوندن صفحه های اخر گریه کنی و بازم یاد چیزای دردناک بیوفتی...
-تو مسئول چیزی هستی که اهلیش میکنی
+من مسئول چیزی هستم که اهلیش میکنم
شازده کوچولو همیشه حس کردم بودی و هنوزم هستی،توی سیاره خودت نشسته ای و آتشفشان هایت را تمیز میکنی و با گل مغرورت حرف میزنی روباه آن پایین بارها به گندم زار خیره شده و زار زده است،من از روباه بیشتر...
ستاره ها را میبینم و میخندم به اینکه چطور یک کتاب که قطرش به اندازه یک بنده انگشت هم نبود رویم تاثیر گذاشت
زندگی ام مثل یک رفتن به فالوده فروشی شده،بروی با شوق طبقه ی دوم مغازه بشینی و برای خودت فالوده سفارش بدهی وقتی فالوده را آوردن یک قاشق بخوری و ببینی توی ظرف مو هست،چه قدر سوز دارد؟چه قدر غم،شاید بگویی یک ظرف دیگر میگیرم اما کسی که فقط پول همان ظرف را داشته دیگر نمیتواند ظرف دیگری بخرد
مسئله این نیست مسئله آن امیدی ست که دلم را نگه داشته برای تپیدن،آخر بیچاره مفلوک چیزی نداری برای ماندن به پوچی که سال ها رسیده ای پناه ببر
این پوچی که دارم نمیگذارد نفس بکشم نفسم را تنگ میکند
زندگی مسخره ای که هرروز خودم را با پیچیده گی هایش درگیر کردم
بیا به جاهای خوبش فکر کنیم جانم،تو چی کم داری مگر؟
من؟من؟
من همه چیز کم دارم آرامشی که به دنبالش هستم سال هاست از این دیار کوچ کرده و رفته است

#خانوم فیروزه ای
#استاد باورش برام سخته،آخه چرا،کاش ترسیده باشی و اینکارو با خودت نکرده باشی،کاش
#بعد از هر ناراحتی شدیدی یک رسیدن به آرزو در کمین است.
برای جمع آوری زحمت زیادی کشیده شده :) برگرفته از وبلاگ:http://bom-7.blog.ir/

۲۲ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۲۲ ۰ نظر
An unknown

تست2

    

اینم همون گندی که حاصل از جوگیری شدید زده بودم
کوثری کجا و جعفری کجا(دوستان اشاره میکنن که کله پوک جعفری هم نیست غفاریه) :////////
و اینکه مرد بارانی عزیز،یه تجدید نظری راجب اسم کانال تون بکنید،یه مشت ادم بیسواد دور بنده جمع شدن هی میگن ایشون کیه ایشون کیه
چارصدسال طول میکشه تا بفهمن که این کاناله:دی
اون پست شون که مورد سوژه رادیو شاخی بلاگی قرار گرفت
مکالمه:
+بیا عکسای سفر رو تخلیه کن
-اوه نه بذار واسه فردا،الان حوصله ندارم
+حیف اون دوغ گدوکی که خوردی

ادامه مطلب...
۰۵ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۱۸ ۰ نظر
An unknown

تست

همین طورى که دنبالش میرفتیم پرسید چه نسبتى با هم دارید؟

با تردید گفتم دوستیم...

گفت دوست دانشگاهى؟ یا دوست دختر دوست پسر؟ 

دوست اجتماعى؟ فقط دوست؟ سوشال؟ ازدواجى؟

ساکت شده بودم و داشتم توى ذهنم دنبال بهترین جواب میگشتم

محکم و قاطع گفت: دوست دختر پسر چندین و چند ساله... به قصد ازدواج! خونواده ها هم خبر دارن!

دلم محکم شد... انقدر با اعتماد به نفس حرف میزد که حس کردم همه چى سر جاشه! که یادم اومد ما هیچ کار اشتباهى نکردیم!

پرسید خونواده هاتون خبر دارن با هم میاین پارک؟

هم صدا و محکم گفتیم آره!

با لبخندى گفت پس برین توى روشنایى بشینین!

همین طور که ازش دور میشدیم زیر لب گفتیم: خونوادت خبر دارن میاى تو پارک به جووناى مملکت گیر میدى؟

و بلند بلند خندیدیم :)

+برگرفته از کتاب توهمات را فریاد نزن... اثر ژنیک :)) 

۰۵ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۵۴ ۲ نظر
An unknown